سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عمق دلتنگیها
چون تو را درودى گویند درودى گوى از آن به ، و چون به تو احسانى کنند ، افزونتر از آن پاداش ده ، و فضیلت او راست که نخست به کار برخاست . [نهج البلاغه]
 
 

مصاحبه با حمید داوود آبادی

........من با دکتر «جاشوا» آلمانی که از اساتید دانشگاههای آمریکا بود بحث کرده ام، با «کریستف بالایی» رئیس انجمن دوستی ایران و فرانسه بحث کرده ام، با «اریک بوتل» که همین روزنامه خودتان با او مصاحبه کرد بحث کرده ام، با یک خانم ایرانی الاصل که ساکن فرانسه است بحث کرده ام، با یک پیرزن ایرانی ساکن آمریکا که پایان نامه درسی اش «نوجوانان در جنگ» است بحث کرده ام. همه، با چنگ و دندان افتاده اند روی فرهنگ جبهه ما و دارند قشنگ غارت می کنند.
«کریستف بالایی» توی جلسه ای که بودیم روحیه یک بسیجی حاضر در عملیات کربلای پنج را طوری زیبا بیان می کرد که من غبطه می خوردم به او که چه کرده است! انگار جلوتر از ما و با نگاهی همه جانبه همه چیز را بررسی کرده و دیده. من که خودم در دل عملیات کربلای پنج بوده ام به قشنگی «کریستف بالایی» نمی توانم صحنه رزم را توصیف کنم. همه زوایا را دیده، نه این یکی، همه شان!
«اریک بوتل» بعد از تیرماه 78 به من گفت: گنجی را از کشورتان بردم که خودتان هم متوجه نشدید. پرسیدم: چی رو؟ گفت: من دو هزار عنوان از کتاب های شما را که در باره جنگ تان بوده خریده ام.
کارهای این «اریک بوتل» جالب است مثلاً می رفته توی روستاها و وصیت نامه شهدا را با قیمت خوبی می خریده  اینها را جمع کرده و فرستاده فرانسه. خودش به من گفت؛ گنجی را دارم که شما از آن خبر ندارید.
همه آدمهای خارجی که در این باره می آیند ایران، ابتدا می روند فرانسه به کتابخانه «اریک بوتل»، قشنگ تحقیق شان را می کنند و لبریز از دانسته هایی در مورد جنگ تحمیلی به کشورمان می آیند و تحقیق شان را ادامه می دهند و واقعاً چیزهای خوبی پیدا می کنند، می خواهم بگویم فرهنگ جبهه واقعی را کشف می کنند. ما خودمان در رسانه های مان فرهنگ جنگ را تبلیغ کرده ایم. مثلاً تلویزیون آنقدر صحنه ترکیدن تانک نشان داده که از حد گذشته است، باور کنید عراق این همه تانک نداشت که ما آنها را ترکانده باشیم! یا صحنه های دیگر از این دست. این ها فرهنگ جنگ است. این فرهنگ در همه جای دنیا هست. اما دنیا فرهنگ جبهه را ندارد، فرهنگ جبهه خاص کشور ماست. توی همان جلسه ای که با فرانسوی ها داشتیم، آقای علیرضا کمره ای محقق پرتلاش کشورمان در زمینه دفاع مقدس، جمله ای به آنها گفت که همه فرانسوی ها کپ کردند! به آنها گفت یکی از نکات اختلاف جنگ ما با سایر جنگ های دنیا این بود که در همه دنیا، وقتی یک سرباز یا نظامی تخلف می کند از پشت جبهه به خط مقدم تبعید می شود درحالی که در جنگ ما بالعکس بود، وقتی نیرو تخلف می کرد او را از خط مقدم به شهر ساکت و آرام تبعید می کردند و می گفتند حق نداری تا مدتی بیایی خط.
فرانسوی هایی که درباره جنگ عراق با ایران تحقیق کرده بودند، حیران ماندند و اذعان کردند که چنین مسئله ای به جز جبهه های ایران در هیچ کجای دنیا نیست.
- اینها را به مراجع مربوطه هم منتقل کرده ای؟
¤ هرکجا رسیده ام، گفته ام. به خدا دارند غارت می کنند فرهنگ جبهه ما را. یک بار از دفتر سفارت فنلاند آدمی آمد به دفتر مجله فکه. گفت: سری کامل مجله فکه را می خواهم. تعجب کردم، گفتم: می خواهی چکار؟ گفت گروه فرهنگی سفارت درحال انجام یک تحقیق فرهنگی درباره جنگ است و مجله شما را هم می خواهند داشته باشند.
یک بار هم یک دختر هلندی آمد که استادشان در دانشگاه ایرانی بود، او معرفی اش کرده بود، آمده بود روی نقاشی های دیواری کار می کرد.
همه دنیا دارد روی فرهنگ جبهه ما کار می کند و ما از فرار مغزها دم می زنیم، آنها فرهنگ جبهه ما را غارت می کنند. ما روی گنجی نشسته ایم که از آن خبر نداریم اما خارجی ها از آن خبر دارند و می دانند ما چی داریم.
«اریک بوتل» شش سال در ایران روی «فرهنگ شهادت» کار کرده است. یک روز با او بحث کردم. پرسیدم: چرا این همه روی موضوع شهادت کار می کنی؟ طفره رفت. دنبال سوالم را گرفتم، برایش تشریح کردم و مثال آوردم که وقتی شوروی «میگ52» را می ساخت، امریکا پدر خودش را درآورد و تمام جاسوسانش را بسیج کرد که در مورد این جنگ افزار خبر بگیرد. این موضوع بحث ما با اریک بوتل مربوط به سال 74-75 است. بعد برایش گفتم حالا سلاحی وارد دنیا شده به اسم شهادت طلبی، که جهان آن را ندارد، حالا شما می خواهید روی این «شهادت» کار کنید و راه مقابله با آن را کشف کنید.
«اریک بوتل» گفت: نه! این طوری که تو می گویی نیست! گفتم: اتفاقا همین است.
این آدم همه مقتل های مربوط به واقعه عاشورا را می داند و آنها را خوانده. کتاب های دفاع مقدس ما را خوانده، بخشی از متن کتاب های مرا از حفظ است.
به گفته برخی بچه های محقق همین «اریک بوتل» برای موسساتی کار می کرد که سرمایه گذارانش یهودی بودند.
پروفسور «ادون روزو» رئیس موزه جنگ فرانسه را به مدت یک ساعت به شلمچه می بردند. احمد دهقان -نویسنده جنگ- تعریف می کرد وقتی با این آدم فرانسوی پا به شلمچه گذاشتیم، او هی نفس عمیق می کشید و وای وای می کرد و می گفت اینجا کجاست؟! این زمین با آدم حرف می زند!
ما اگر یک وجب از این زمین را در فرانسه داشتیم، نشانت می دادم که مردم چه زیارتگاهی درست می کردند.
بعد هم همین «ادون روزو» گفته بود آرزوی من این است که بتوانم یک هفته با پای پیاده روی این خاک -شلمچه- قدم بزنم.
موقع رفتن به کشورش هم گفته بود: همه بیست سال مطالعه و تلاش و تحقیقاتی که روی جنگ های دنیا داشته ام یک طرف، این سه روزی که ایران بودم و درباره جنگ شما شنیدم، در طرف دیگر!
خب، این گنج دست ماست، با آن چه کرده ایم؟!
- خودت با این گنج چه کرده ای؟!

 


تلنگر ::: چهارشنبه 86/11/3::: ساعت 11:53 صبح
 

امروز برای شهدا وقت نداریم

                                    ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم

امروز به فتوای خرد عشق حرام است

                                   از عشق مگو قصه که ما وقت نداریم

در عافیت آباد جهان بزم نشینیم

                                     بهر سفر کرب و بلا وقت نداریم

تقویم گرفتاری ما پر شده از زرد

                                     ای سرخ گل لاله تو را وقت نداریم

چون فرد مهمی شده نفس دغل ما

                                     اندازه یک قبله دعا وقت نداریم

خوبست در این گام شهیدانه بمیریم

                                     خوبست ولی حیف که ما وقت نداریم


تلنگر ::: سه شنبه 86/9/13::: ساعت 1:29 عصر
 


یا لَیتَنی کُنتُ بَواباً عَلی قَلبی


تلنگر ::: پنج شنبه 86/9/1::: ساعت 9:3 صبح
 













 


دیداری بود که آمد ، گذشت و تمام شد . اما آنچه ماند تو بودی و رایحه ی خوش مزارت که چه عاشقانه فضا را معطر ساخته بود ! و نگاه معصوم تو ، وقتی که مرا به خدا نزدیک و نزدیکتر میکرد...نمی دانم چه سری داشت غروب مظلومانه تو و ای کاش میدانستی که چه فهمی میخواهد باور و ادراک  عظمت طلوع دوباره ات...! از خدایت شنیدی که بار گناهم سنگینتر از تاب ترازو شده ؟  میدانم که میدانی ...

 شفیع نه ! که لایق نیستم اما راهنمایم باش به حرمت جدت، به بهانه ی عظمت صاحب نامت ..."حــســــیــن"

کاش میگفتی که ...

این کدامین قسمت بود که به این خاک کشاندت؟! مگر چه دیدی درون این زمین؟ مگر چه بود و چه از آن راز ها دورنش باقیست که با گذشت سالیان اما ، اینگونه قدمگاه عشاق است!؟!

ای خاک... تو میدانی شیدایی مردمان مسافرت از چیست ... تویی که شنوای عاشقانه هایشان بودی !

ای هویزه... تو چه کردی که سزاوار چنین کرامتی شدی؟ ... که خون فرشتگان خدا بر تو جاری گشت..؟

به پاداش کدام عملت مقربان اله بر تو قدم گزاردند و بهشتیان سر بر تو تا آسمان هفتم با خدا سخن راندند ؟!

ای خوزستان...بر تو چه گذشت و چه دیدی و چه شد که مایه ی مباهات ایران و ایرانی شدی؟

با این وجود دلت ... میدانم ! صدای دلتنگی خاکت را می شنوم در فراق یارانش، که میگوید کجایید تا با نمازتان تا عرش بالا روم که بر فرش ماندم در نبودتان !

اما خوش باش و افتخار کن.... که در دل داری هر آنچه بهترین است . پیکر پاکشان در سینه ی تو محفوظ است و ما را همین بس ، که با توسل به گوهر قلب تو زندگی کنیم ، نفس کشیم ، بمیریم ...!


تلنگر ::: یکشنبه 86/8/20::: ساعت 10:55 صبح
 

شعر بی دروغ


ما که این همه برای عشق
                      آه و ناله ی دروغ می کنیم

راستی چرا
در رثای بی شمار عاشقان
                             -که بی دریغ-

خون خویش را نثار عشق می کنند

از نثار یک دریغ هم
                            دریغ می کنیم؟

قیصر امین پور
شاعر دفاع مقدس


تلنگر ::: پنج شنبه 86/8/10::: ساعت 11:54 صبح
 
یاد روز هایی که شفاف می شدیم، شفاف شفاف مثل قطره های زلال باران


تلنگر ::: دوشنبه 86/8/7::: ساعت 10:42 صبح
 

 ...


تلنگر ::: چهارشنبه 86/8/2::: ساعت 8:54 صبح
<      1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
.:: منوی اصلی ::.
.:: آمار بازدید ::.
بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 4
بازدید کل : 65322
.:: تا دیدار محبوب ::.
.:: درباره خودم ::.
.:: لوگوی وبلاگ من ::.
عمق دلتنگیها
.:: لینک دوستان ::.
.:: لوگوی دوستان::.






.:: آرشیو شده ها ::.
.:: اشتراک در خبرنامه ::.
 
.:: طراح قالب::.
مرکز نشر فرهنگ شهادت
مرکز نشر فرهنگ شهادت شیراز
مرکز نشر فرهنگ شهادت